شاید پایان

ساخت وبلاگ
روی شیشه بخار کرده راهروی قطار مینوشتم " E "  دورش را قلب میکشیدم و نگاهم به منظره روبرو می افتاد  برف روی تن لخت کوهستان می نشست  قطار تکان تکان میخورد و هر از گاهی تونلی تمام میدان دیدمان را تاریک میکرد ...  واگن ما آخرین واگن بود و آشپزخانه داشت  کوپه بغلم خالی بود و کوپه کناری ام را یک زن و مرد نسبتا پیر در اختیار داشتند  به کوپه ام برگشتم و سیگار افروختم  بازهم روی شیشه بخار کرده نوشتم " E " و فوتش کردم  در سمتی وسایلم را پهن کرده بودم  بسیار نامرتب و شلخته به چیز های پوچ و خیالی فکر میکردم  به اینکه آشپز ها خیال گروگان گیری و سرقت قطار را داشته باشند  و چند دقیقه بعد با چاقو بدنم را تکه تکه کنند  یا به ریزش بهمن فکر میکردم ، واژگونی قطار و مردن پانصد نفر  خیالم اینطور کمی آسوده میشد اینکه اگر من بمیرم چند صد نفر دیگر هم با من میمیرند  اما برای خودم استدلال می آورم که خدا اگر بخواهد همه رو زنده نگهمیدارد اما مرا میکشد  و بعد میگویم شاید از بین این همه فقط مرا زنده نگهدارد  افکارم از هم گسیخته میشود و کف اتاقم میریزد  مثل دانه های تسبیحی که از شهر مبدا خریده بودم  دو زن در راهرو ایستاده اند و راجع به خبری حرف میزنند بازیگر معروفی به همسرش خیانت کرده  اسیر چاه عمیق روزمرگی ام شده ام  تمام اینها خیالات و افکار مبهمی است که در سر می پرورانم  سوار تاکسی ام و در ترافیک ش شاید پایان...ادامه مطلب
ما را در سایت شاید پایان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnsiinam بازدید : 66 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:22

فکرش رو بکن ...  چند سال منتظر بمونی تا فقط ببینی وقتی دبیرستانش تموم میشه و دست به ابروهاش می بره چقدر قشنگ تر میشه ؟  شوخیت گرفته ؟  ببین من ترجیح میدم عصر ها بشینم کنار پنجره و محاسبه کنم با همین وضع تقریبا روزی هشت هزار تومن خرج سیگار میکنم  و در عرض یک سال ... اوف چیزی نزدیک به قیمت یه دوربین  از همون ها که دلم میخواست داشته باشم اش تا فقط کنج کمد پرتش کنم ... تازه اگر روزای تعطیل رو محاسبه نکنیم  شاید بنظر مسخره بیاد اما همیشه برام سوال بود که هشتک هایی که زیر پست های عکاسی میزنن از کجا میاد ...  اصلن چقدر وقت صرف زدن اون همه هشتک میشه ؟ شاید فکر کنی لحنم فقط ناشی از حسادتم به اون قشر باشه  اما نه حسادتم به چیز دیگه ای  اگر از دخترهای رنگ و وارنگ که مدل عکسای مختلف میشن  تا اونایی که آویزون و سربار این اکیپا هستن بگذرم  اتفاقا جنبه خوبی داره  اما اونی که از روی علاقش وقتش رو صرف این کار میکنه  و جالبه همه از روی علاقه اینکار رو میکنن  اما اکثرا از روی علاقه صبح زود برای رفتن به محل کار بیدار نمیشن از روی علاقه درست رانندگی نمیکنن  از روی علاقه زندگی نمیکنن  ما همه همینیم  جنون دیده شدن ، مشهور شدن  بی خیال حتما شوخی میکنی !  من تنهایی رو ترجیح میدم ، بی خبری از همه و همه جا  من کسی رو نقد نمیکنم فقط برای اینکه کسی زیر سوال نبرتم  من مبارزه نمیکنم فقط برای اینکه شک شاید پایان...ادامه مطلب
ما را در سایت شاید پایان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnsiinam بازدید : 61 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:22

راستش حق میدم اگه حرف من برات تازگی نداشته باشه  من این وبلاگ رو زدم که فقط حرف هایی رو شاید باید میخوندی و میدونستی ببینی اما اینم از یادت رفته فعلن مثل خودم توی سردرگمی گیر کردی که خودت درستش کردی  به حرف همه اعتماد میکنی جز من  روی کمک همه حساب باز کردی و میکنی جز من  دیگه از سبزه گره زدن که کار آسون تر نداریم  دوس نداریم عشق گدایی کنم  شما آدما چرا اینطورین ؟  همیشه نفع خودتونو میخواید  میخواید نه سیخ بسوزه نه کباب  با دست پس میزنی با پا پیش میکشی ...  اما من با دل عاشق شدم نه با فکر و عقل و تدبیر و سیاست  من عاشق شدم چون هنوزم بنظرم معشوقم بهترین این دنیاس اما دید تو  اصن دیدت چی هست ؟  ... ع.ق.ل.ا.ن.ی + نوشته شده در  دوشنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۶ساعت 1:2&nbsp توسط سین  |  شاید پایان...ادامه مطلب
ما را در سایت شاید پایان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnsiinam بازدید : 67 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:22

رویا پول میخواست ...  پل هوایی شد جایی که اولین بار همدیگرو ملاقات کردیم  بارون بود منم اون بافتنی سفیده تنم بود  یادته چقد بچگونه بودم ، یادته چقدر عشقم پاک بود  شاید فرسودگی داشت اما مثل حالا که درد نداشت  اونموقع ها که نگاهت رو ازم میدزدی نمیفهمیدم باید بیشتر خیره بشم من خودم قانون شکن ترینم یادته گفتم بزرگتری ازم که باشی  حالا به دست روی شونه گیر میدم که اصلن بهم ربط هم نداره  تو بارم آوردی ...  یادم دادی اگه حرفم جایی خریدار نداشت خودم رو با به من چه اصلن آروم کنم و بگم توی دلم که نترس بالاخره یه روزی منم برای یکی مهم میشم ... اونقدی مهم که بخاطرم قید همه چیشو بزنه  یادته توهم اینو میگفتی ؟ هرچی باشه جفتمون آبانیم تو سه من چهار ولی خب عقربیم ، همون قدر هم حسود و خود خواه مخصوصا توو عاشقی ...  بادوم شیکستنو یادته ؟ زیر درخت انگور خوردنو چی ؟  یادته عکس گرفتم از اون در بی کلون ، از اون غروب ...  اون فیلم گرفتن از حرفام کنار اتیش که دستت روی میکرفن مونده بود هیچ صدایی ظبط نشد  این آدما کی ان ؟  من دیگه خودم رو هم نمیشناسم میون این منجلاب  میم کم آوردم ...  تمام رویا هامو ریختم صبح توی کارتن و روش نوشتم هرگز باز نشود  رویا پول میخواد که ما نداریم  سفر همسفر چهار دنگ میخواد کو ؟  پس چرا میگی باور کنم زندگی قشنگه ؟  کجاس ؟ کجاشه ؟ نکنه پشتش به ماس ؟  + نوشته شده در  چ شاید پایان...ادامه مطلب
ما را در سایت شاید پایان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnsiinam بازدید : 71 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:22

دم دمای غروب بود ...  نشسته بودیم رو نیمکتای آسایشگاه و تنهایی واسه خودمون حرف میزدیم ...  گفتم جمی ! کجایی که ببینی کجام و حال و روزم چیه توام رفتی لای دست آن سایرین ؟ حالا قیافمو نگا ! جمشید تو بمیری بهتر نشدم  نگا کن ! د قهری که تا کی اخه میگم نگا کن موهام بلند شده  میگه بلند ؟ میگم نه بلند بلند  بلند میشه میاد کنارم میشینه اما ساکته  چند وقت پیش جواب نامه اومد و از اون روز کم حرف شد  حتی بروکلیای امروز ناهاری رو نخورد ...  بهش گفتم این چیه ؟ گفت جوابه نامس ...  گفت از دلبر شنیدم حلقشو دس میکنی  گفتم حلقش بود حالا دیگه واسه منه تا آخر عمرم  گفت دختر ندیده چرا حالا کردیش دست چپت  گفتم خب بکنم دست چپم بدیش چیه  میزنه زیره خنده میگه ینی اینکه زن داری  گفتم خب بدی نداره  گفت اخه دیونه کی به تو دیونه زن میده ؟  گفتم خودت همیشه میگفتی اگه دختر داشتی میدادیش به من  بعدشم مگه چشه دیونه هرچی داره کار به کسی نداره  گفت پس دوست داره که اینجوری باهاش هستی  گفتم چرا مگه ؟ گفت اخه تو عادت نداری جایی که دوست ندارن بمونی ...  + نوشته شده در  چهارشنبه سی ام فروردین ۱۳۹۶ساعت 2:24&nbsp توسط سین  |  شاید پایان...ادامه مطلب
ما را در سایت شاید پایان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnsiinam بازدید : 60 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:22

توی راهروی آسایشگاه یه گوشه دنجی پیدا کرده بودم واسه غصه خوردنام. واسه به باران فکر کردنم. واسه بیصدا مردنم جای خوبی بود.سرمو تکیه میدادم به تن سرد رادیاتور زیره پنجره و میخوندم: کی؟رود رخ ماهت از نظرم؟به غیر نامت کی نام دگر ببرم؟ولی نه سه شنبه های بارونی لعنتی آسایشگاه وحشی تر از اونی بود که بشه با سیگار و دو بیتی رامش کرددل آدم و میخواد انگاری بکشه بیرون از توی سینش. کی میگفت عاشقی خوب چیزیه؟ +  شاید پایان...ادامه مطلب
ما را در سایت شاید پایان دنبال می کنید

برچسب : گذشتن,رفتن,پیوسته, نویسنده : mnsiinam بازدید : 79 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 5:33

نمیدانم چرا اما هربار که به پایان زندگی ام فکر میکردم  یک دفتر اداری کوچک میدیدم و میز و دفاتر اداری یا حساب داری چیزی که شاید خواسته یا ناخواسته در راه تحقق بخشیدنش هستم حتما یادداشتی را برای منشی جوان و جذابم میگذارم  رو به پنجره سیگار میکشم و حرف های دکترم باعث میشود از آن لذت نبرم  اما بعد از آن شاید پایان...ادامه مطلب
ما را در سایت شاید پایان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnsiinam بازدید : 78 تاريخ : سه شنبه 13 تير 1396 ساعت: 4:04

روی شیشه بخار کرده راهروی قطار مینوشتم " E "  دورش را قلب میکشیدم و نگاهم به منظره روبرو می افتاد برف روی تن لخت کوهستان می نشست  قطار تکان تکان میخورد و هر از گاهی تونلی تمام میدان دیدمان را تاریک میکرد ...  واگن ما آخرین واگن بود و آشپزخانه داشت  کوپه بغلم خالی بود و کوپه کناری ام را یک زن و مرد ن شاید پایان...ادامه مطلب
ما را در سایت شاید پایان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnsiinam بازدید : 77 تاريخ : سه شنبه 13 تير 1396 ساعت: 4:04

چشممون به در خشک شده ...

کسی نیومده ملاقات :( انصافانس ؟

شاید پایان...
ما را در سایت شاید پایان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnsiinam بازدید : 96 تاريخ : سه شنبه 13 تير 1396 ساعت: 4:04

یه پارک در شمال 

یه جوب در جنوب

کارتن خواب بزرگ 

برمیگرده چه خوب 

 

شاید پایان...
ما را در سایت شاید پایان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnsiinam بازدید : 87 تاريخ : سه شنبه 13 تير 1396 ساعت: 4:04